یادداشت ها و مطالب توحید صدر

تمدن بر مقدمه فرهنگش، و فرهنگ بر مقدمه اصالتش... برای رسیدن به تمدنی جهانی به فرهنگ و اصالت اسلام ناب تمسک میجوییم

یادداشت ها و مطالب توحید صدر

تمدن بر مقدمه فرهنگش، و فرهنگ بر مقدمه اصالتش... برای رسیدن به تمدنی جهانی به فرهنگ و اصالت اسلام ناب تمسک میجوییم

...

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

انسان؛ محور یا عبد؟؟؟!!!

حمد باد خداوندى را که سخنوران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز آیند و کوشندگان هر چه کوشند ، حق نعمتش را آنسان که شایسته اوست ، نتوانند ادا کنند . خداوندى ، که اندیشه‏هاى دور پرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند . خداوندى که فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهایتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان یافت ، که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد . آفریدگان را به قدرت خویش بیافرید و بادهاى باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره‏هاى کوهساران ، زمینش را از لرزش بازداشت .[1]

(ادامه مطلب...)

و دین را هدایتگر بشریت و رساننده به سعادت متعالی قرار داد. چنان چه در قرآن کریم بعنوان کاملترین و جامع ترین کتاب دینی آخرین پیامبر خدا اسلام را تنها دین در نزد خداوندمتعال می داند[2]  عالی ترین راه برای تعریف و شناخت مناسب آن پرداختن به تعریف ماهوی دین از جانب پیشوایان  دین اسلام می باشد.

امیرالمومنین علی(ع) شخصیتی که معرفی امامت و ولایت ایشان تکامل دین تعریف می شود[3] چنین می فرمایند :

اساس دین ، شناخت خداوند است و کمال شناخت او، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجود او، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایى و یگانگى او، پرستش اوست.[4]

بنابراین شناخت و علم داشتن به خدا اساس هر بحثی خواهد بود. خداوند متعال چگونگی و عاقبت شناخت را در حدیثی قدسی چنین می فرمایند: "من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته" ؛آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم.[5]

در این حدیث قدسی خداوند متعال 7 مرحله برای غایت تعالی انسان تعریف می کنند:

1-    طلبیدن و خواستن

2-    یافتن

3-    شناختن

4-    دوست داشتن(محب شدن)

5-    عشق ورزیدن(عاشق شدن)

6-     عشق ورزیدن خدا(معشوق شدن)

7-    کشته شدن و خونبها شدن خدا(فنا فی الله و غایت بندگی)

انسان ذاتا خدایی بوده و همیشه در جستجوی خدا خواهد بود چرا که خداوند میفرمایند از روح خود در وجود انسان دمیده است[6] و انسان به روحی که جسم بر آن سوار هست در حال حیات می باشد. مطالبه­ای که در ذات انسان است از او جوینده ای خواهد ساخت که نتیجه ای جز یافتن نخواهد داشت، البته به تقدیر الهی قدرت اختیار آدم تعیین کننده نتیجه مطالبات ذاتی وی خواهد بود، اما چیزی که مقطوع است یافتن بعد از خواستن است.

یافتن در ذات خود شناخت را دارد، شناخت و معرفتی که نشان از گمشده ای است که پیدا شده است.

شناخت میزان است، اگر خوب باشد به محبت و قرابت خواهد انجامید و اگر بد باشد به بغض و جدایی خواهد انجامید. خدا پاک و منزه از هر بدی است و خوب مطلق است پس در ذات شناخت خدا محبت به خداست.

محبت و دوست داشتن اولین مرحله دوستی است. دوستی با اقیانوس بیکرانی که رفته رفته عمقش زیادتر و وسعتش گسترده تر می­شود، یعنی هرچه پیش میروی بیشتر میدانی، رابطه ای عمیق تر برقرار میکنی. شناخت زیبایی ها و خوبی های بیشتر از محبوب، محب را بیش از پیش مجبوب خود می کند.

محب هرچه بیشتر از محسنات و زیبایی های محبوبش بداند بیشتر دوستش دارد، به گذشته خود حتی یک لحظه گذشته اش افسوس می­خورد که در غفلت از یار خود به سر میبرد، و زیبایی و جاودانی حیات خود را در گرو یار خود می داند. ذوب می شود و همچون گیاه عَشَق بر وجود یار خود چنان وابسته و پابسته می شود که حیات خود را در صورت عدم معشوق خود کان لم یکن می داند. این مقام دیگر حب نیست، چرا که عاشقی با وجود معشوقش موجود است.

محبت میتواند از کسی به کسی باشد ولی عشق حتما از دو کس به همدیگر است، محبت میتواند یکطرفه باشد ولی عشق حتما دوطرفه است، اگر عاشقی معشوقی دارد و حالات عاشقی، به تسلیم معشوق هم به عاشق خود عاشق است و عاشقانه معشوقی میکند. چه زیباست عشقی که فقط لایق خدایی است که خود خالق عشق و زیبایی اش است.

عشق جنون دارد و جنون سرحد فنا. عاشق همیشه در تکاپوست تا که خود را به قربانگاه معشوق برساند، همانطور که فاطمه زهرا(س) به اشتیاق به دق الباب رفت، علی(ع) به محراب رفت، حسن مجتبی(ع) به جام زهر می نگریست، حسین(ع) به کربلا رفت، و کربلایی شدن در خاندان پدری عشق جاوندان ماند، و معشوق به جنون عاشقش راضی است. خدا میخواهد عاشقانش برای رسیدن به او از همه چیز بگذرند و بگذارند و فقط و فقط به وصل نگاره گر باشند. نتیجه عشق مرگ است، و خدا عاشقانش را خواهد کشت تا دیگر دنیایی نباشد که نتواند عاشقش را از او بگیرد.

عدل خدا جاری است و حکم به پرداخت خون بها میکند. خداوند رئوف خود را محکوم به پرداخت خون بهای مقتولش میکند. هر چیزی قیمتی دارد، قیمت عاشق خدا فقط خود خداست. خدا در حالی خود را به عاشقش ارزانی می کند که دیگر جز خدا نمیبیند، جز خدا نمیشنود، جز خدا نمیگوید، کلامش کلام خدا، وجودش وجود خدا، کمالش عشق خدا، صفاتش صفات خدا و... می باشد.

هفت شهر عشق را عطار گشت   ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

با توجه به تعاریف موجود در دین، میتوان چنین گفت که دین یک مقوله انظباطی نیست بلکه کاملا معرفتی است و چیزی جز زیبایی ندارد و احکام آورده شده همگی شرایط و نمادهای ابراز محبت و وابستگی به خداوند رحمان و رحیم است و این خود عشق هست که انظباط ذاتی خود را به زندگی بنده حاکم می کند.

در این نگاه به زندگی و بندگی بسیاری از مسائل و مباحث رنگ عوض میکنند. و شرایط با وجود اینکه در بسیاری از مسائل رنگ زیباتر و لطیف تری میگیرد ولی سختی راه هرگز فراموش شدنی نیست. چرا که بعضا خود زیبایی ها موجب انحراف و کج روی ها می شوند.

در این مرحله دشمن قسم خورده انسان، شیطان الرجیم بسیار زیرکانه کار خود را انجام میدهد. افراط و تفریط یکی از راهکار های وی در این امر هست.

این مطلب کاملا اصولی و صحیح است که در این نوع نگاه تعریف شده به دین، نگاه محبتی است و هدف نزدیک شدن به خداست و بنده غیر از خدا نمی­بیند. و چیزی جز زیبایی نیست و دیده نمیشود. در این صورت هرگونه تاخیر در حرکت و انحراف از مسیر اصلی حب الله گناهی نابخشودنی و عذابی غیرقابل تحمل خواهد بود. چرا که خداوند متعال نه نیازی به عبادات ما دارد و نه از کج روی های ما ضربه ای به ایشان وارد می­شود، بلکه بنده در راه بندگی خود دوچار خلل می شود. و این همان وسوسه ها و دسیسه های شیطانی ایست که در صد راه انسان قرار می گیرد. همان طور که در قرآن هم میفرماید که شیطان بعد از رانده شدن به عزت خداوند قسم خورده است که بندگان خدا را از راه بدر بکند.[7] در حقیقت چنین  بنظر می­رسد که جهان دیگری به عنوان بدی ها و پستی ها و باطل وجود ندارد بلکه عقب ماندن و جا ماندن از قافله راه حق همان ظلالت مطرح شده است که در صورت عدم توجه و اطاعت از راه حق بنده به آن دچار می شود که قرآن کریم از آن با عبارت کفر یاد می کند چرا که این راه حقیقتی هست که کتمان می شود[8]. در این جا سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی چه زیبا نوشته است که: "پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند ، اما حقیقت آن است که زمان ، ما را با خود برده است و شهدا مانده اند."

گفته شد که شناخت به معرفت می انجامد و معرفت به حب و حب به عشق که در تمام مراحل با افزایش شناخت این پیشرفت صورت می گیرد. و این مطلب حائز اهمیت است که در هرمرحله از تعالی شناخت به ظرفیت ها و حقیقت های خاصی می­انجامد و ابلیس به دلیل آشنایی تمام به این مراحل بر حسب تجربه اش هرگز انسان عابد را در مسیر بندگی اش رها نمی­کند.

اما هدف از بیان این موضوع اشاره به مسائل مربوط به اهل بیت معصومین(علیهم السلام) است. که در تعاریف ربانی از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشند. احادیث قدسی و روایات متواتری در خصوص اساس بودن اهل بیت(ع) در آفرینش موجود می باشد که بعضا موجب انحراف محبین ایشان می گردد.

خداوند متعال  در قرآن کریم هدف را امامت بیان می کند[9] و در زبان کنایه خود اشارات فراوانی به ولایت امیرالمومنین حضرت علی(ع) دارد.[10] و اتمام رسالت آخرین پیامبر الهی را بیان مسئله خطیر ولایت و امامت حضرت علی بن ابیطالب(ع) قرار می­دهد.[11] همچنین روایاتی از خود اهل بیت(علیهم السلام) در خصوص جایگاه ولایت و حضرات معصومین در عالم آفرینش هست که حساسیت خاصی را در این مرحله ایجاد می کند.[12]

در مرحله محب و عاشق بودن به خداوند متعال که عشق ورزیدن فقط و فقط لایق ایشان هست با مطلبی به عنوان جلوه در عشق مواجه می شویم که عشق و قدرت خداوند در معشوق شان نمود پیدا میکند. این نمود از معرفت به خداوند متعال به وجود می آید چرا که گفته شد بر اساس حدیث قدسی در آخرین مرحله خداوند خود را به معشوق خود بعنوان دیه و خونبها عنایت می کند. البته که این عنایات جدا از هم و در مراحل جداگانه ای نیست چرا که خداوند متعال در حدیثی دیگر می فرماید: "اگر یک قدم به سوی من بیایی، ده قدم به سوی تو خواهم برداشت"[13] پس هر قدم و حرکتی به سمت خدا دارای اجر و پاداش خواهد بود و این از کرم خداوند کریم هست که در کرامت تمام بنده نوازی میکند.

برای کسب معرفت به خدا در عالم خلقت فقط یک راه وجود دارد و آن همان عهد خداوند یعنی امامت است. تا حدی که در مذاهب غیر از تشیع نیز به کرات دیده شده است که علمایشان در مسیر معرفت خداوند به تشرف محضر امام زمان(عج) رسیده اند.[14] و حتی در تعریف ماجرای معراج حضرت رسول اکرم(ص) میبینیم که نبی مکرم اسلام در آخرین مرحله از عرش برای سخن بی پرده با خداوند متعال با صدای امیرالمومنین علی(ع) مواجه می شوند که موجب تعجت شدید ایشان می شود و خدا از والا مقامی امیرالمومنین علی(ع) و محبت مابین پیامبر خود و ولی خود سخن می گوید.

در مقام معرفت خداوند تبارک و تعالی در آیات[15]، روایات و احادیث[16] متعددی از عرض ارادت و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) مواجه میشویم. در معرفت خدا به عشق اهل بیت(علیهم السلام) می­رسیم که متاسفانه در این مرحله موجب  اشتباه برخی از محبین میشود. اهل بیت(علیهم السلام) خدا نیستند ولی نور خدا هستند، آیه جمال و قدرت خداوند هستند. و شاه راه و تنها راه رسیدن به علم و معرفت ایمان به نورانیت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(ع) و یازده امام بعد از ایشان است.[17] در باب مثال حضرت اباعبدالله الحسین(ع) خون خدا و فرزند خون خدا نامیده می شود[18]، و این حرف ساده ای نیست چرا که خون در سرتاسر رگ های هر موجودی است و اگر ناعوذوابالله جسمی برای خدا بود حضرت و پدر بزرگوارشان همچون خون در تمام وجود خداوند جاری هستند. حضرت رسول مکرم اسلام(ص) امام حسین(ع) را به عنوان بهترین و سریع ترین راه نجات و سعادت که همان بندگی خداست می خواند.[19] عشق و شور معرفتی حضرت اباعبدالله(ع) به حدی وصف ناپذیر وسیع است که هر شنونده و رهگذری را مجذوب خود می کند حال چه رسد به عاشقان و سالکان کویشان. اما برخی در غلو منفی از عشق حضرت از بحث اصلی بندگی خدا و هدف اصلی و اساسی حضرت اباعبدالله غافل می شوند و موجب انحرافات اعتقادی و نگرشی می شوند. در مقامات و جایگاه امیرمومنان حضرت علی(ع) که زبان به بند آمده و زبان در میان سخن می خشکد کار به جایی می­رسد که بقول شهریار:

نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند        متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

 

رابطه اهل­بیت(علیهم السلام) و بندگان خدا:

در رابطه بین اهل بیت(علیهم السلام) و انسان­ها به دو نحو می شود بیان کرد، اول اینکه اهل بیت(علیهم السلام) آمده اند تا انسان به سعادت برسد. دوم اینکه انسان ها باید متمسک به ولایت شوند و خلق شده اند که ولایت مدار باشند.[20]

در بیان اول همچون بیت زیر می باشند:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند  تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه امده اند تا انسان به سعادت برسد، پیامبران و امامان همگی راهنمای انسان بوده اند که انسان به سعادت برسد، همه وسیله نامیده می­شوند برای سعادت انسان!! اما حقیقت این حرف گویای این مطلب است که همه در اختیار انسانند و اعلان محوریت انسان در امورات خلقت می­باشد. هرچند در مقام بندگی باشد. چراکه در این حالت هیچ حرفی از معرفت نور اهل بیت(علیهم السلام) در میان نیست و در حقیقت هیچ تفاوتی نمیکند که امامان معصومین(علیهم السلام) را به مقامی که شیعه می شناسد تعریف شود چرا که تنها راهنما بوده اند و فردی از بزرگان دین میتوان حسابشان کرد. چه بسا این نوع تفکر به غرور فردی و انسانی بشر مؤید باشد و باعث سرکشی و غلو و همچنین دخالت در امور الهی شود چراکه اوست که همه برای هدایت و سعادت وی آمده اند و خود توان دخالت در امور با اتکا به عقل دنیوی را دارد.

دربیان دوم میتوان گفت:

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن             که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم                که در گداصفتی کیمیاگری داند

   وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی               وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست              نه هر که سر بتراشد قلندری داند

 

سعادت انسان دربندگی تمام خداوند است چون فقط برای این آفریده شده است.[21] و تمام بندگی­اش اطاعت از خدا و پیامبرخدا و ولی خداست که باید در اطاعت هم مسلمان یعنی در مقام تسلیم باشد. پس انسان نمیتواند محو باشد. خداوند متعال در حدیث قدسی دیگر اشاره بر علل خلقت آفرینش از پیامبر عظیم الشان اسلام(ص)، حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) نام میبرد.[22] و انسان در نقش تعبدی می بایست به کسب معرفت به اولیای خود نماید.

یکی از اصلی ترین اشارات شناخت امام زمان(عج) می باشد که احترامش را تمامی اهل بیت(علیهم السلام) بر خود واجب دانسته اند، و چه بسا سال ها و ماه ها و شب ها و روزها باید گریست و دوید تا شاید پرده شسته و شب به سحر انجامد.

 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی                        چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی



[1] نهج البلاغه - خطبه اول

[2] آل‏عمران / 19

[3] مائده / 3

[4] نهج البلاغه - خطبه اول

[5] فیض کاشانی (م.1091 ه.ق) در کتاب کلمات مکنونه ؛ آیت الله سید نور الله جزائری ( م.1384 ه.ق ) تحت عنوان حدیث قدسی، در کتاب الخصائص الزینبیه - مصباح الهدی صفحه 116 - محدث عاملی، الجواهر السنیه (کلیات حدیث قدسی) ترجمه زین العابدین کاظمی خلخالی، تهران، دهقان، 1380 ش، ص 191 و علی مشکینی، تحریر المواعظ العددیه، قم ، الهادی، 1424 ق، ص 446.)

[6] الحجر/ 29

[7] ص / 82

[8] بقره / 257

[9] بقره / 124

[10] مائده / 55

[11] مائده / 3

[12] حدیث معرفت امیرالمومنین به نورانیت- مشارق الانوار ص160- بحار الانوار ج26ص1-7 ح1- القطره به نقل از این دو

[13] بحارالانوار/ ج 87 ، ص 190.

[14] تشرفات اهل تسنن- سیدعباس موسوی مطلق

[15] شوری / 23- ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ؛

[16] حدیث ثقلین

[17] حدیث معرفت امیرالمومنین به نورانیت- مشارق الانوار ص160- بحار الانوار ج26ص1-7 ح1- القطره به نقل از این دو

[18] زیارت عاشورا- یا ثارالله و بی ثاره...

[19] طبرسى، امین الاسلام فضل بن حسن، إعلام الورى، ص400، اسلامیه‏، تهران‏، چاپ سوم‏، 1390 هـ ق‏.

[20] النساء/  : 59یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً

[21] الذاریات/: 56 وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ

[22] لَولاک لَما خَلَقتُ الاَفلاک ، لَولا عَلیٌ لَما خَلَقتُکُما ، لَولا فَاطِمَةٌ لَما خَلَقتُکُمَا

  • ۹۴/۰۲/۱۳
  • توحید صدر

نظرات (۱)

سلام.چند تا نکته:
ااونجا ک فرمودید عشق دو رفه هست ولی حب یک طرفه از کجا گفتید؟حب از محب و محبوب ساختهدشده و اینکه ما در هیچ کدام از ادعیه و مناجات ائمه نمیبینیک ک به خدا عرض کرده باشند ک منوعاشق ام و تو معشوق همیشه از حب حرف ب میان آمده است
دوم اینکه شما رو رجوع میدم به کتاب رابطه عبد و مولا که از آقای پناهیان هست.جدا از نویسنده مطلب توش بسیار عجیب هست ک انسان رو قانع میکنه که رابطه با خدا بنده گونه با مولا هست.درسته ک عشقی هم در میانه ولی اصل بر بنده و عبد بودن انسان شکل گرفته و اطاعت.شاید خوب نتونم توضیح بدم ولی حتمن کتاب رو بخونید
سوم اینکه ااین برداشت وجود نداره ک امانیسم و انسان محوری وجود داره چون خدا در قرآن میفرماید وصتنعتک لنفسی یعنی تو را بزای خودم خلق کردم  نظر ب بشر فرمودند البته در اونجا مخاطب حضرت موسی هست.
چهارم اینکه معرفت هست ک حب میاره باید معرفت حاصل بشه از هر طریفی ک فطرت هم بیدار بشه وگرنه با وجود فطرت خدت جو خیلی ها هستن ک محب خدا نشدن
پنجم....بهزم هست انشالله در آینده میفرستم ولی در کل نگرش خوبی هست که دارید و خوبه که همه بفهمن اینو 
ولایت واقعن اصل همه چیز در عالم بوده وهست.لسیار عالی بود
ممنون ک توجه کردید
یا علی ع

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی