عطـ...ـش
عطش میان زمین و زمان چه ها می کرد
پرنده در تب باران ز لانه اش شد طرد
طناب دار عطش پشت گردنم افتاد
تنم ز درد فراقت سراسرش شد سرد
یتیم می شود از رفتنم غم هجران
یگانه وارث آلاله های من این درد
هراس جان خودم نیست خود تو میدانی
نوای غیرت ناموس میکشد این مرد...
مدافع حرم...
امشب تمام خاطره ها را مرور کن
آقا میان گریه و زاری سرور کن
برگشته ام به سوی تو ای مهربان ترین
آقا میان روضه گناهم به دور کن
من را به خاک چادر زینب(س) حلال کن
من را فدایی دو دست علمدار نور کن
غسلی میان حور به خون ستاره ها
من را مدافع حرم صبر و شور کن
لبیک یا زینب(سلام الله علیها)
رعیت را نگاهی کن تو ای خان ده دلها
فدای چشم زیبایت صفای دیده ی زهرا(س)
تو را هردم که می خوانم میان سینه غمها
بیا آقا نگاهی کن به حال زار این تنها
مرا هر دم که میخوانی: بیا برگرد؛ میدانم
هوای نفس پرکرده است راه گوش این ما را
خودت میدانی ای آقا که من دل بست ابرویم
اگر چه لایق گفتن نباشد این دل خارا
دگر باری شود آیا عنایت بر دل زارم
چه می شد تا ببینم من خدایا روی زیبا را
نوشته شده در: 90/10/1