آقای دکتر قالیباف ...
سلام؛
پیرو یاداشت قبلی ام با عنوان "دو هفته ناتمام" که در خصوص مجموعه بلاتکلیف خانه شهریان جوان بود برای ایجاد فضای صحیح و برداشت صحیح از بیان مطالب لازم دانستم تا مطالبی را بیان کنم. چون موضوع حاضر مربوط به مجموعه شهرداری و کلانشهر تهران می باشد جناب دکتر قالیباف را مخاطب خود قرار داده ام.
(درادامه مطلب...)
جناب آقای دکتر قالیباف نمی شود دلی انقلابی باشد و عشق در گرو انقلاب اسلامی ایران داشته باشد ولی دلش با هم مسلک های انقلابی خود در سطوح مختلف همراه و همصدا نباشد.
قبل از اینکه هر فردی با تفسیر به رای خود سعی در متشنج کردن اذهان دوستان و بزرگان داشته باشد قصد کردم تا نکاتی را عارض باشم.
بزرگترین دلیلی که مرا به نوشتن این یاداشت وا داشت محبت انقلاب و تلاشگران مخلصش بود.
آقای قالیباف تا حال به بعنوان یک انقلابی مجاهد و مدیر متعهد نوآور تعریف شده اید ولی با وجود همه این کمالات در جلساتی متعددی که توفیق حضور در خدمتتان با جمع های مختلفی داشتم شاهد سوالات شکایات و گله گی های متواتر جوانان و شهروندان از مسئولین و مدیران شهرداری بوده ام، با وجود اینکه وجود همچین غده های سرطانی در پیکره مردمی شهرداری تهران مانع و دلیلی برای عدم وجود خالصین راه مداوم جهاد نیست چه بسا صادقین و خادمین مردم بیشتر هم باشند و این انتظار و توقع نیکی و صافی بیشتر از مجموعه تحت مدیریتی حضرتعالی می باشد که دوستداران شهر و مدیریت شهری با ایراد چنین مطالبی سعی در روشن کردن فضا ها و کمک به مدیریت شهری دارند.
اما جوابی که همیشه موجب فشار روحی و وجدان انقلابی حقیر می شد، اظهار تنهایی و عدم امکان تشخیص و یا اقدام مناسب در برابر برخی مسائل و مباحث می شد.
فعالیت حاضر قدمی کوچک در صدد روشنگری و شفافیت فضای شهری و کمک به مدیریت شهری شهرداری کلانشهر تهران می باشد، چرا که اگر هم اکنون از جانب انقلابیون مجاهد چنین مطالبی مطرح و اصلاح نگردد، در ایام آتی از جانب انقلابی نماهای متذکر شده امام(ره) عزیزمان به شیوه های نا مناسبی اعلام و مورد باز خواست قرار خواهد گرفت.
حال آسیاب به نوبت هم چرخیده باشد رو به سوی شما دارد و جامعه دوست دار مدیریت شهری شهر تهران انتظار لبیک برادرانه مدیر شهرشان را دارند.
اگر از پنجره انصاف به عملکرد مدیریتی حضرتعالی نگاهی داشته باشیم چه در خفا و چه در غیر آن فعالیت های دلسوزانه تان سایه رحمتی بر سر شهرمان بوده است اما لکه های تیره و تار سودجویان راه مجاهدت هنوز پا برجاست و هزار عمل مستحب نمیتواند گناه یک فعل حرام را پاک کند.
و در دل این شبهای بی سحر، و در میان قدم های بی اثر
و در کنار انسان های بی خطر، من در تلاطمم که چرا اینچنین بود.
در لابلای برگ برگ این دفتر زندگی در پی یک راه امیدم؛
ولی چگونه بگویم که هیچ کس دیگر برای شنیدنش ندارد گوش،
که موریانه درخت میخورد و شیر هم خرگوش!!!
- ۹۴/۰۵/۲۴